توپ با سرعت از روی تور می آید و به زمین میخورد و صحیح بالاتر از خط اساس، خطی که در امتداد پشت زمین جایدارد، فرود میاید. اینجانب نقطه غالب اش را... "بیرون" صدا کرده بودم. هنگامی به سمتش چرخیدم، میتوانستم خشم را در چشمانش ببینم. به سمت هم رفتیم و در حالی که صرفا توری مارا از هم غیروابسته میکرد، وی استارت به رویا رویی با اینجانب کرد.آموزش تنیس در مشهد وی عامل کرد که همان گونه که وی آن را رویت کرد، توپ به وضوح در درون میباشد و ما بایستی نقطه را مجدد بازی کنیم. اینجانب هم مثل وی این بازی را می خواستم و هر دو سفت ایستاده بودیم. بالاخره بهاین فیض رسیدم که گفت و گو منفعت ای ندارد. ما بدون چاره شدیم این دعوا را دربین خودمان حل کنیم، چون هیچ حکم کننده برای تصمیم گیری برای ما وجود نداشت. ما تصمیم گرفتیم نقطه را مجدد پخش کنیم و وی غالب شد. همت کردم خودم را متقاعد کنم که مواردی وجود دارااست که تماس مشکوک میگردد و بایستی کوشش کنم با انگشت اشاره نکنم. آن شب همچنان ناامید به منزل رفتم چون می دانستم تماسی که گرفته بودم منصفانه بود.
روز آنگاه اینجانب با خواب آلودگی از سخنرانی خوی خویش بیرون و باطن شدم، اگرچه معلم توانست اعتنا مرا با سؤال جالبی که ارائه کرد جلب نماید. چه چیزی از حیث اخلاقی درست میباشد؟ این ذهن منرا به پا کرد. اینجانب از مسابقه روز گذشته اذیت شدم و آغاز کردم به پرسش از خودم در زمینه ی تماسم. آیا از نگاه اخلاقی صحیح بود یا این که اینجانب نسبت به توفیق خودم حمایت داشتم؟ اینجانب راجعبه واپسین تماسی که زده بودم درنگ کردم، نکته ای که بازی را موفقیت. اینجانب مطمئن بودم که تماس منصفانهای برقرار کردهام، البته پاره ای شک در ذهنم زنگ می خورد. در شرایطی که تماس بدی گرفته بودم چه؟ درصورتی که توپ را مختلف از سایر ببینم چه میشود؟ سوالاتی از این دست در حین ساعت آزارم میاعطا کرد. یکیاز دوستان نزدیکم، سارا، متوجه شد که چیزی من را آزار میدهد. وی از اینجانب پرسید چه مشکلی دارااست، و اینجانب به وی گفتم که از بازی دیشب غمگین هستم و امید دارم راهی وجود داشته باشد که مطمئن نحس توپ درون یا این که بیرون گردیده است. به محض اینکه کارم به پایان رسید، نگاهی هیجان زده روی صورتش گرد هم آیی. وی تحت عنوان یک ستاره پیست، در باب فناوری جدیدی که برای دوندگان استعمال میشد به اینجانب اذعان کرد.